امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

غنچه زندگیم

طعم زندگی

پسرم عمرمن  این روزها بدجور وابسته ات شدم یه جور وابستگی عجیب نمیدونی چقدر برام عزیزی زندگی قشنگه اما خوش طعمش یه طعم شیرین وقتی صبحا میرم سرکار نمیتونم ازت جدا شم ظهرهاهم از مدرسه پرواز میکنم سمت خونه تا تو بیای جلو درو به روم بخندی تا دندونای یکی درمیونت مثل مروارید بدرخشن وقتی به بابا هم نگاه میکنم میبینم اونم مثل من شده درد ما در عشقه عشق به تو 'تو که همه وجودمون شدی  وقتی بازی میکنی شیرینی  راه میری شیرینی میخندی شیرینی  اصلا تو خود طعم زندگیمون شدی خوابمون بیداریمون   خدایا طعم شیرین زندگیمو حفظ کن ' آمین
28 دی 1393

دا. داجون. دابی. دامی

پسرکم کم کم داری حرف میزنی کلمات جدید میگی۰۰۰ دا همه ادما ۰داجون دایی میثم۰ دابی من بابایی ۰ دامی مامانی آنون اقاجون ۰ داقو چاقو ۰جااوو جارو ۰ بدو پتو و۰۰۰ قشنگ حرف میزنی عزیزکم هر چیزی که مامان میگه اگه سر حوصله باشی تکرار میکنی اما اگه حوصله نداشته باشی همش میگی ها هر چیم میگیم پسرکم عزیزکم ها نه بله اما تو فقط میگی ها  قربون اون تقلید کلماتت برم همیشه حرف بزن با مامان ۰ خداجونم سخنگوی شیرین زبونمو حفظ کن آمین
23 دی 1393

سخنگوی خانه

میخوام بنویسم به هر چیز چی میگی گلم عزیزم چندتا کلمه یاد گرفتی که برات میگم به همه میگفتی دا اما چند روزه میگی داجون آب رو هم درست و کامل میگی به غذا میگی آممه و به زبونت اشاره میکنی  بیرونم که معلومه دد چند روزه همش میگی جودا نمیدونم یعنی چی جمعه یه کلمه جدید گفتی وقتی من بهت گفتم چاقو تیزه مدام میگفتی جادو    ...
13 دی 1393

ترسهای کودکانه

پسرکم  مثل من شده ای خیلی میترسی از هر صدا مثلا اگر ابمیوه گیری روشن باشه تو وحشت داری۰ از هر چیز کوچکی زود میترسی دلم نمیخواد وقتی بزرگ شدی ترسو باشی تو مردکوچولوی زندگیمی باید شجاع باشی ۰ از صدای یخچال یا هرچیز صداداری وحشت میکنی و میای بغل مامان یا بابا دعا میکنم این ترسها مال بچگی باشه و روت نمونه عزیزترینم۰ خدایا مراقب مرد کوچک زندگیمان باش۰آمین  
13 دی 1393

یلدای موش کوچولو

عزیزم امشب دومین یلدای تو بود دومین یلدای زیبایت  تو مشغول با هیجان بازی میکردی از این ور به ان ور خانه بابایی بودیم برایت فال گرفتند خودت صفحه را باز کردی و صفحه فالت را اوردی  شیرین شده ای ناز گل مامان شیرین ترین قسمت امشبت این بود که وقتی ما مشغول گوش دادن به فالمان بودیم یک ان دیدیم تو نیستی و خاله مهتاب تو را صدا میزند نگو تو رفته ای پشت مبلی که اصلا امکان رفتن در انجا نیست درست مثل یک موش ۰ موش کوچولوی مامان مراقب خودت باش  به خاطر منم شده مراقب خودت باش عشقت جونو تنم شده مراقب خودت باش خدایا مراقب پرنده خوشبختیم باش'آمین
1 دی 1393
1